احتجاج امام علی علیه السلام به آیه ولایت


 

نویسنده : سید محمّد مرتضوی




 

مقدمه
 

شیعه در التزام و پیروی از مکتب اهل البیت علیهم السلام از استدلال به کتاب، سنت و عقل بهره وافری جسته است و از جمله آیاتی که شیعه بر امامت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام به آن استدلال و ادعای اجماع کرده است آیه «اِنَّما وَلِیُّکُم اللّه ُ و رَسُولُه و الذینَ آمنوا الذینَ یُقیمونَ الصلوةَ و یُؤتونَ الزکوةَ و هُم راکِعونَ» (مائده / 55) می باشد. گذشته از اجماع شیعه بر نزول آیه در باره امام علی علیه السلام ، ادعای اجماع امت اسلامی نیز بر این مسئله شده، که در جای خود آمده است.
استدلال شیعه به این آیه بر مقدماتی استوار می باشد. یکی از آن مقدمات که نقشی اساسی در استفاده خلافت بلافصل حضرت امیر علیه السلام از این آیه دارد نزول این آیه درباره آن حضرت می باشد. ولی مخالفان مکتب اهل البیت علیهم السلام که از دلالت قوی این آیه بر حقّانیت این مکتب به هراس افتاده اند برای تضعیف استدلال شیعه شبهاتی را متوجه این استدلال کرده اند؛ از جمله اینکه اگر در باره حضرت علی علیه السلام نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود بر ایشان واجب بود که این مسئله را آشکارا اعلام و در منازعات سیاسی به آن احتجاج کند که در این مقاله درصدد بررسی این مسئله از منابع فریقین می باشیم.

استدلال نکردن امام علی علیه السلام به آیه !
 

مخالفان مکتب اهل البیت گفته اند اگر این آیه در شأن امام علی علیه السلام نازل شده و مقصود امامت آن حضرت باشد، بر ایشان واجب بود که این موضوع را آشکارا اعلام کند؛ زیرا امامت، امانت خدا و رسول است و باید ذمّه امام از آن تکلیف بری ء شود و این با بیست و پنج سال سکوت آن شیر غیرتمند و دیگر مسلمانان صدر اسلام تناسب ندارد. به این شبهه توجّه کنید:
«انّه لو سلّم ذلک، کان الواجب علی الامام ان یجهر بدعوی الولایة بذلک المعنی، حتّی یبرأ من واجب امانة اللّه و رسوله و استمرار الحذر نحو قریب من خمسة و عشرین سنة لا یناسب شهامة ذلک الاسد الغیور و لا غیره من المسلمین الکرام».
این شبهه در شماری از منابع آمده است(1).
قبل از پاسخ این شبهه ضمن پذیرش بخشی از سخنان این افراد که اگر چنین بود می بایست صحابه احتجاج می کردند، ما این مسئله را به چند دلیل می پذیریم که می بایست در برابر حکومت ابوبکر مقاومت می شد؛ زیرا:
1 نبی اکرم صلی الله علیه و آله با اندیشه دینی مسلمانان را طوری تربیت کرده بود که در برابر هر خلافی مقاومت کنند و به اعتراض برخیزند. این روحیه می طلبید که در برابر حکومت ابوبکر مقاومت کنند.
2 فضائل بعضی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند امام علی علیه السلام ، سلمان فارسی، عمار یاسر و خزیمة بن ثابت بر اساس آنچه در منابع اهل سنت آمده، نسبت به ابوبکر به مراتب بیشتر است، به طوری که اصلاً قابل مقایسه نیستند.
در پاسخ این سؤال باید گفت: این اعتراضها در منابع شیعه فراوان یافت می شود، ولی در منابع اهل سنت از آنها ذکری نیست، یا بسیار کم رنگ است و این نیز بدان سبب است که حذف و تحریف حقایق شامل آنها شده است و متأسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در کتب خود آنچه خواسته اند آورده اند، نه آنچه واقعیت داشته است؛ به عنوان نمونه ذهبی مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال محمّد بن جریر طبری می گوید:
«جمع طرق حدیث غدیر خم فی اربعة اجزاء رایت شطره فبهرنی سعة روایاته و جزمت بوقوع ذلک»(2).
محمّد بن جریر طبری راویان حدیث غدیر خم را در چهار جلد گردآوری کرده است که من بخشی از آن را دیده ام که با دیدن این کتاب و گستردگی روایات غدیر خم مبهوت شدم و یقین پیدا کردم که چنین حادثه ای در تاریخ اسلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده است! در حالی که همین طبری در کتاب خود که یکی از منابع مهم تاریخی به شمار می آید، حتّی یک کلمه درباره این حادثه مهم ننوشته است؟!
بنابر این ذکر نکردن حادثه ای از حوادث تاریخ اسلام در منابع اهل سنت نمی تواند به این معنی باشد که این حادثه اتفاق نیفتاده است. بگذریم، امّا پاسخ شبهه استدلال نکردن امام علی علیه السلام به آیه را باید در منابع هر دو گروه مورد بررسی قرار داد:

* الف . منابع اهل سنت
 

گر چه با توجّه به مسائل یاد شده از این نوع اعتراضها در منابع اهل سنت کمتر یاد شده است، ولی حقایق همیشه و برای همه کس پنهان نمی ماند و خداوند برای اتمام حجت عده ای را وا می دارد که حقایق را بیان کنند. اکنون به چند نمونه از استدلال امام علی علیه السلام به این آیه در منابع اهل سنت اشاره می کنیم:
1 حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، مؤلف ینابیع الموده در باب 38 کتاب خود نقل می کند: در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین علیه السلام در میان آنان بود. هر کس در باره خود سخن می گفت و آن حضرت ساکت بود. وقتی بیان قضائل آنان به پایان رسید، رو به امام گفتند:
«یا ابا الحسن تکلّم. فقال: یا معشر قریش و الانصار اسئلکم ممّن اعطاکم اللّه هذا الفضل، ابانفسکم او بغیرکم؟ قالوا: اعطانا اللّه و منّ علینا بمحمد صلی الله علیه و آله ...»
ای ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: ای گروه قریش و انصار، از شما می پرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری؟
گفتند: خداوند به واسطه محمّد صلی الله علیه و آله بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.
سپس حضرت بخشی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود بیان می کند و از آنان اقرار می گیرد که این آیات درباه او نازل شده است. آن گاه فرمود:
«انشدکم باللّه اتعلمون حیث نزلت انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الذین آمنو الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و ... امراللّه عزّوجلّ نبیّه ان یعلمهم ولاة امرهم و ان یفسّر لهم من الولایة کما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم».(3)
شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ و ...»و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت را برای امت توضیح دهد، همان طور که نماز، زکات و حج ایشان را برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرد.
2 محدث حافظ ابراهیم بن محمّد جوینی مؤلف کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین در کتابش همین جریان را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. او می نویسد در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجرین درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره آنان بیان شده بود نقل کردند. از سران مهاجرین در جلسه افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر و نقش خود در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان را بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند: ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیّهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبد اللّه ، انس بن مالک و زید بن ارقم حضور داشتند که پس از پایان گفت و گوی آنان از امام تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن از جمله آیه «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ و...» می فرماید:
«قال الناس یا رسول اللّه خاصة فی بعض المؤمنین ام عامة لجمیعهم. فامر اللّه عزوجل نبیّه صلی الله علیه و آله ان یعلّمهم ولاة امرهم و ان یفسّر لهم من الولایة ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم»(4).
مردم پرسیدند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا اینکه شامل همه می شود که خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همان طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد.

* حدیث مناشده یوم الشوری
 

هنگامی که عمر در آستانه مرگ قرار گرفت، شش تن را برای تعیین رهبر برگزید و به آنان سه روز مهلت داد تا تکلیف رهبری امت را مشخص کنند(5). از جمله این افراد امام علی علیه السلام بود. به طور طبیعی هر یک از این افراد مدعی رهبری امت بودند و در صدد اثبات صلاحیت خود برای این کار برآمدند. از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام که شایسته ترین فرد برای این کار بود به بیان امتیازات خود در آن جمع پرداخت که به حدیث مناشده یوم الشوری مشهور است. این حدیث را هم اهل سنت روایت کرده اند و هم شیعه. این حدیث در منابع شیعه بیش از ده صفحه می باشد که امام در آن به آیه «انّما» چنین استدلال می کند:
«نشدتکم باللّه هل فیکم احد ادّی الزکاة و هو راکع غیری؟ قالوا: لا »(6).
شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که در حال رکوع، زکات پرداخت کرده باشد؟ گفتند: نه.
این حدیث در منابع اهل سنت بسیار متفاوت نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1 ابن حماد عقیلی: وی از این حدیث حدود دو صفحه را نقل و بقیه را حذف کرده است و سپس از قول ابن مغیرة نقل می کند:
«و هذا حدیث لا اصل له عن علی علیه السلام »(7).
این حدیث از علی علیه السلام پایه ای ندارد.
محقق این کتاب نیز در پاورقی می گوید:
«حاشا امیرالمؤمنین من قول هذا»(8).
هرگز امیرالمؤمنین علیه السلام چنین سخنی را نمی گوید!
همان طور که ملاحظه می کنید ابن مغیره ادعای جعلی بودن حدیث را دارد، بدون اینکه سندی ارائه کند و دکتر عبدالمعطی امین نیز صدور این سخن را از امام بعید می داند. اکنون سؤال این است که چرا با این حدیث چنین برخورد کرده اند و بدون ارائه هیچ سندی آن را کنار گذاشته یا حذف کرده اند و یا درصدد تضعیف راوی آن برآمده اند.
به نظر ما علت این کار در مقدمه کلام امیرالمؤمنین علیه السلام و ذهنیت اهل سنت نسبت به صحابه به خصوص خلفا می باشد؛ زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام در مقدمه این مناشده چنین می فرماید:
«بایع الناس ابابکر و انا و اللّه اولی بالامر و احقّ به منه، فسمعت و اطعت مخافة ان یرجع الناس کفارا یضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف، ثم بایع ابوبکر لعمر و انا و اللّه احقّ بالامر منه، فسمعت و اطعت مخافة ان یرجع الناس کفارا، ثم انتم تریدون ان تبایعوا لعثمان...»(9).
مردم با ابوبکر بیعت کردند، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم به دوران کفر باز گردند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، شنیدم و اطاعت کردم. بعد از آن ابو بکر برای عمر از مردم بیعت گرفت، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم کافر شوند، شنیدم و اطاعت کردم و اکنون نیز تصمیم دارید با عثمان بیعت کنید...
بدین سان حضرت عملکرد صحابه را در تعیین ابوبکر و عملکرد ابوبکر را در تعیین عمر و عملکرد اصحاب شوری را در تعیین عثمان مورد نقد قرار داده و آن را تخطئه کرده است که این مسئله با ذهنیت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگاری ندارد. از این رو در صدد تضعیف راوی، یا تقطیع و یا حذف کلی روایت یاد شده برآمده اند.
2 ابن حجر عسقلانی یک صفحه از این حدیث را از قول ابن حماد عقیلی نقل می کند و سپس می گوید:
«فذکر الحدیث فهذا غیر صحیح و حاشا امیرالمؤمنین من قول هذا انتهی»(10).
این حدیث را ابن حماد نقل کرده و این حدیث صحیح نیست و هرگز امیرالمؤمنین چنین سخنی نمی گوید.
3 ذهبی نیز همین مقدار مختصر را از ابن حماد عقیلی نقل می کند و همچنان درباره حدیث قضاوت می کند که این صحیح نیست(11)، بدون اینکه برای سخن خود دلیلی ارائه کند.
4 ابن مغازلی مقدمه سخن امام را نیاورده، ولی بقیه حدیث را حدود چهار صفحه نقل کرده است بدون آنکه آن را رد کند(12).
5 خطیب خوارزمی نیز حدود سه صفحه از این مناشده را از طرق مختلف نقل می کند بدون آنکه آن را رد کند(13).
6 گنجی شافعی نیز حدود یک صفحه از این مناشده را آورده است. البته او تنها به بخشی از حدیث که درباره جریان رد الشمس است استدلال کرده است(14).
7 حموینی مؤلف فرائد السمطین نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آنکه آن را رد کند(15).
8 ابن عساکر مؤلف کتاب تاریخ مدینة دمشق نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آنکه آن را رد کند(16).
چنان که ملاحظه می کنید، در میان اهل سنت نیز افرادی هستند که احتجاج امام علی علیه السلام را به نزول این آیه درباره خودش نقل کرده باشند. گذشته از آنکه چندین نفر مناشده یوم الشوری را نقل کرده اند که با آنچه در منابع شیعه آمده است یکسان می باشد، ولی وقتی مناشده در مقام اثبات برتری امام بر خلفا پیش می آید آن را نقل نکرده اند وعده ای هم با این اتهام که این روایت جعلی است بدون ارائه دلیلی از نقل مناشده خودداری کرده اند و برخی نیز با این توهم که بعید است امام علی علیه السلام نسبت به خلیفه اول و دوم چنین سخنی بگوید تمام مناشده را نقل نکرده اند و گروهی نیز با اتهام ضعف راوی از نقل آن پرهیز کرده اند؛ در حالی که این گونه نیست. به هر حال به اندازه ای که این حقیقت اثبات شود که امام علی علیه السلام به نزول آیه احتجاج کرده است در منابع اهل سنت هم شواهدی یافت می شود.

* ب . منابع شیعه
 

استدلال امام به آیه «انّما» در منابع شیعه بسیار زیاد آمده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

* 1 . مناشده یوم الشوری
 

همان طور که پیشتر بیان کردیم، در جلسه شوری که هر یک از اعضا ادعای صلاحیت رهبری دارند طبیعی است که درصدد معرفی و بیان شایستگیهای خود برآیند. این مسئله طبیعی وقتی با وظیفه دینی همراه شود انگیزه آن دو چندان می شود. از این رو امام علی علیه السلام که بیان شایستگیهای فردی خود را برای بازگرداندن حکومت اسلامی به مسیر خود وظیفه ای الهی می دانست درصدد بیان شایستگیها و امتیازات خانوادگی، فردی، سیاسی، مبارزاتی، علمی و ... خود برآمد که در منابع هر دو گروه یعنی شیعه و اهل سنت یافت می شود. در این حدیث حضرت در دو جا به نزول آیه «انّما» درباره خود استدلال کرده است:
الف . در موردی حضرت خطاب به اهل شوری می فرماید:
«فهل فیکم احد سمّاه اللّه عزّوجلّ فی عشر آیات من القرآن مؤمنا غیری؟ قالوا: اللهم لا »(17).
آیا در میان شما بجز من کسی هست که خداوند در ده آیه از آیات قرآن او را مؤمن نامیده باشد؟
گفتند: به خدا سوگند نه.
یکی از آنها آیه «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ وَ رَسُوله و الَّذِینَ آمَنُوا...» می باشد.
ب . در موردی در این مناشده حضرت خطاب به اهل شوری می فرماید:
«فهل فیکم احد آتی الزکاة و هو راکع و نزلت فیه انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الذین آمنو الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون غیری؟ قالوا: اللهم لا »(18).
آیا در میان شما بجز من کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد و خداوند آیه «انَّما ولیُّکُم اللّه ُ...» را درباره او نازل کرده باشد؟
گفتند: به خدا سوگند نه.

* 2 . مناشده با ابو بکر
 

با توجّه به نکاتی که پیشتر درباره تربیت امت توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان شد، طبیعی بود که در برابر به قدرت رسیدن ابو بکر مقاومت و اعتراضهایی صورت گیرد؛ از جمله این اعتراضها را خود حضرت امیر علیه السلام انجام داده است. بعد از به قدرت رسیدن ابو بکر، وی تلاش می کرد با امام علی علیه السلام با چهره ای بشاش و خندان رو به رو شود، ولی حضرت امیر علیه السلام بر عکس همیشه با چهره ای گرفته و عبوس با او برخورد می کرد که این وضع برای ابوبکر قابل تحمل نبود، تا اینکه روزی به خانه حضرت آمد و از مسائل پیش آمده عذرخواهی کرد و در صدد توجیه رفتار خود برآمد. حضرت با نقد رفتار ابوبکر از وی اعتراف گرفت که شایستگی این کار را ندارد، بلکه خود شایسته سرپرستی امت است. بدین سان حضرت با بیان شایستگیهای خود به نزول آیه «انّما» در باره خود استدلال می کند و می فرماید:
«انشدک باللّه الی الولایة من اللّه مع ولایة رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی آیة زکاة الخاتم ام لک؟ قال: بل لک»(19).
تو را به خدا سوگند می دهم آیا در آیه پرداخت انگشتری به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟
ابوبکر گفت: بلکه ولایت تو.

* 3 . مفاخره قریش
 

از جمله مواردی که حضرت امیر علیه السلام به نزول آیه «انّما» در باره خود احتجاج کرده، جریان، مفاخره مهاجرین و انصار است. پیشتر این جریان و احتجاج آن حضرت به این آیه را از منابع اهل سنت نقل کردیم. این جریان در منابع شیعه نیز ذکر شده است که آن حضرت فرمود:
«فانشدکم باللّه اتعلمون حیث نزلت انّما ولیُّکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون. قال الناس: یا رسول اللّه اخاصة فی بعض المؤمنین ام عامة لجمیعهم، فامر اللّه عزّوجلّ نبیّه این یعلمهم ولاة امرهم و ان یفسّر لهم من الولایة ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و صومهم و حجّهم فنصبنی للناس علما بغدیر خم»(20).
شما را به خدا سوگند آیا می دانید هنگامی که آیه «انّما ولیُّکُم اللّه ُ و ...» نازل شد، مردم از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: آیا این آیه به عده ای از مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان می شود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان طور که نماز، زکات و حج آنان را برای ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پی این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب کرد.

* 4 . مذاکره با مهاجرین و انصار
 

در جریان تشکیل شوری از یک سو حدود پانزده سال از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشته بود و نسل جدید مسلمانان عصر نزول قرآن را درک نکرده بودند. از سوی دیگر، تبلیغات یک سویه حکومت در طول این دوران و جلوگیری از تدوین و نشر حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و عوامل دیگر سبب شده بودند نسل جدید از حوادث صدر اسلام و مدافعان واقعی اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله بی اطلاع باشند. در چنین شرایطی حضرت درصدد معرفی خود و دفاع از حق خویش برآمد و در جمع مهاجرین و انصار که بیشتر آنان را نسل جدید تشکیل می دادند حاضر شد و در یک سخنرانی فرمود:
«لقد علم المستحفظون من اصحاب النبی محمّد صلی الله علیه و آله لیس فیهم رجل له منقبة الاّ و قد شرکته فیها و فضلته ولی سبعون منقبة لم یشرکنی فیها احد... امّا الخامسة و الستون فانی کنت اصلّی فی المسجد فجاء سائل سأل و انا راکع، فناولته خاتمی من اصبعی، فانزل اللّه تبارک و تعالی فی انّما ولیُّکُم اللّه ُ و رسولُه و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»(21).
از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان که حفظ مطالب دینی از آنان خواسته شده و امانتدار قرار داده شده اند، می دانند که در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی نیست که امتیازی داشته باشد مگر اینکه من آن امتیاز را بیشتر از او دارم، ولی من هفتاد امتیاز دارم که هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ کدام از آن امتیازات را ندارند. سپس حضرت این امتیازات را برمی شمارد تا اینکه می فرماید: امّا شصت و پنجمین امتیاز اینکه من در مسجد نماز می خواندم، فقیری آمد و تقاضای کمک کرد و من در حال رکوع انگشتری خود را به او دادم که خداوند آیه «انَّما ولیُّکُم اللّه ُ و ...» را درباره من نازل کرد.

* 5 . مناظره با ملحدان
 

از جمله مواردی که حضرت امیر علیه السلام به نزول آیه «انّما» درباره خود احتجاج کرده، موردی است که بعضی از ملحدان خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: آیاتی در قرآن وجود دارد که با هم تناقض دارند و اگر این تناقضها نبود ما به اسلام ایمان می آوردیم؟
حضرت فرمود: این آیات چیست؟
آنان آیاتی را برشمردند و حضرت به تک تک آنها پاسخ می داد، تا اینکه سؤال کننده پرسید: و أجده یقول: «انّما اعظکم بواحدة»(سبأ / 46) فما هذه الواحدة؟
حضرت فرمود:
«و امّا قوله انّما اعظکم بواحدة، فانّ اللّه جلّ ذکره نزل عزائم الشرایع وآیات الفرائض فی اوقات مختلفة کما خلق السماوات و الارض فی ستّة ایّام و لو شاء لخلقها فی اقلّ من لمح البصر و لکنّه جعل الاناة و المداراة امثالاً لا منائه و ایجابا للحجّة علی خلقه، فکان اول ما قیّدهم به الاقرار بالوحدانیّة و الربوبیة و الشهادة بان لا اله الاّ اللّه فلما اقرّوا بذلک، تلاه بالاقرار لنبیّه صلی الله علیه و آله بالنبوة و الشهادة له بالرسالة، فلما انقادوا لذلک فرض علیهم الصلاة، ثم الصوم ثم الحج ثم الجهاد ثم الزکاة ثم الصدقات و ما یجری مجراها من مال الفی ء. فقال المنافقون: هل بقی لربّک علینا بعد الذی فرضه شیء آخر یفترضه فتذکره لتسکن انفسنا الی انّه لم یبق غیره، فانزل اللّه فی ذلک قل انّما اعظکم بواحدة؛ یعنی الولایة و انزل انّما ولیُّکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون و لیس بین الامة خلاف انّه لم یؤت الزکاة یومئذ احد و هو راکع غیر رجل و لو ذکر اسمه فی الکتاب لا سقط مع ما اسقط من ذکره و هذا و ما اشبهه من الرموز التی ذکرت لک ثبوتها فی الکتاب لیجهل معناها المحرفون فیبلغ الیک و الی امثالک و عند ذلک قال اللّه الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»(22).
امّا سخن خداوند که تنها به یک چیز شما را موعظه می کنم، به درستی که خداوند متعال قوانین مهم و واجبات را در زمانهای متفاوتی نازل کرده است، چنان که آسمانها و زمین را در شش دوره آفریده است و اگر می خواست می توانست در کمتر از یک چشم بر هم زدن آنها را خلق کند، ولی او آهستگی و مدارا را نمونه ای برای امینان خود و اثبات حجتی برای خلق قرار داده است.
بر این اساس اولین چیزی که بندگان را به آن مقید کرد اعتراف به یگانگی و ربوبیت خداوند و شهادت به این بود که معبودی غیر از اللّه نیست و چون این مرحله سپری شد و مردم وحدانیت خداوند را پذیرفتند، اعتراف به نبوت پیامبر که درود خداوند بر او و خاندان او باد و شهادت به رسالت او قرار داد و چون این مرحله را پذیرفتند بر آنان نماز را واجب کرد، سپس روزه، سپس حج، سپس جهاد، سپس زکات و سپس صدقات و آنچه از این نمونه بود؛ مثل انفال. به دنبال این مسائل، منافقان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: آیا چیز دیگری مانده است که پروردگارت بخواهد آن را واجب کند که به ما بگویی تا ما اطمینان پیدا کنیم که واجب دیگری نیست؟
خداوند در این موقع نازل کرد که بگو: تنها به یک چیز توصیه می کنم؛ یعنی به ولایت و آیه نازل کرد که تنها سرپرست و ولیّ شما خداوند و رسول او و کسانی هستند که نماز می گزارند و در حال رکوع زکات می پردازند و در میان امت هیچ اختلافی وجود ندارد که در آن دوران جز یک تن در حال رکوع زکات پرداخت نکرده است و اگر نام او را در قرآن می آورد، آن را از میان می بردند. این مسئله و امثال این نکته ها که برایت گفتم در قرآن وجود دارد که تحریفگران معنای آنها را نمی دانند تا به تو و امثال تو برسد و وقتی ولایت نازل شد، خداوند این آیه را نازل کرد که امروز دین شما را کامل گردانیدم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما برگزیدم.

* 6 . پاسخ پرسشگران
 

از جمله مواردی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام برای اثبات حقانیت ادعای خود در جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله به آیه «انَّما ولیُّکُمُ اللّه ُ و ...» استدلال کرده، مواردی است که عده ای از آن حضرت پرسش می کردند و ایشان به ناچار پاسخ می گفت. شمار این موارد نیز بسیار است که تنها به یک مورد اشاره می کنیم:
«سأل رجل علی بن ابی طالب علیه السلام فقال: اخبرنی بافضل منقبة لک، قال: ما انزل اللّه فی کتابه...».
مردی از امام علی علیه السلام پرسید: از برترین امتیازت بگو. حضرت فرمود: آنچه خداوند در کتابش در باره من نازل کرده است و سپس حضرت بعضی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود بیان کرد؛ از جمله:
«مثل قوله انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»(23).
تنها سرپرست و ولیّ شما خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات پرداخت می کنند.

پی نوشت ها :
 

1 از جمله بنگرید به: غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 4، ص 284؛ التفسیر الشامل، ج 2، ص 977؛ مواهب الرحمن فی دروس القرآن، ج 3، ص 167؛ التفسیر الکبیر، ج 12، ص 28.
2 سیر اعلام النبلاء، ج 14، ص 277.
3 ینابیع المودة، باب 83، ص 114.
4 فرائد السمطین، ج 1، باب 58، ص 312.
5 تاریخ طبری، ج 3، ص 29؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 67.
6 احتجاج طبرسی، ج 1، ص 196.
7 الضعفاء الکبیر، ج 1، ص 211.
8 همان، ص 212.
9 لسان المیزان، ج 2، ص 157؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 178.
10 لسان المیزان، ج 2، ص 157.
11 میزان الاعتدال، ج 2، ص 178.
12 مناقب ابن مغازلی، ص 112.
13 مناقب خوارزمی، ص 313.
14 کفایة الطالب، ص 386.
15 فرائد السمطین، ج 1، ص 319.
16 ترجمة الامام علی بن ابی طالب من تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 113.
17 امالی طوسی، ج 2، ص 159؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 86؛ بحارالانوار، ج 31، ص 333؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 197.
18 امالی طوسی، ج 2، ص 162؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 197؛ الدرر النظیم، ص 332؛ غایة المرام، ج 2، ص 20؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 89؛ بحارالانوار، ج 31، ص 332؛ منهاج البراعه، ج 2، ص 363، ج 3، ص 89 .
19 خصال صدوق، باب الاربعین و ما فوق، ج 2، ص 327؛ بحارالانوار، ج 29، ص 7؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 161.
20 احتجاج طبرسی، ج 1، ص 213؛ بحارالانوار، ج 1، ص 410.
21 خصال صدوق، ابواب السبعین و ما فوقه، ص 701؛ بحارالانوار، ج 31، ص 445.
22 احتجاج طبرسی، ج 1، ص 379.
23 همان، ج 1، ص 232.
 

منابع و مآخذ :
1 قرآن کریم.
2 النیشابوری القمی، نظام الدین حسن بن محمّد بن الحسین، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق حمزه النشرتی، القاهره، المکتبة القیّمة.
3 عبد العزیز، امیر، التفسیر الشامل للقرآن الکریم، فلسطین، نابلس، 1420ق / 2000م.
4 المدرّس، عبدالکریم محمّد، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، تحقیق محمّد علی القره الداغی، بغداد، دارالحریّه، 1406ق / 1986م.
5 الگنجی، محمّد بن یوسف بن محمّد القرشی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، تحقیق محمّد هادی الامینی، چاپ دوم: نجف، المطبعة الحیدریة.
6 الخطیب الواسطی، علی بن محمّد، الشهیر بابن المغازلی، مناقب علی بن ابی طالب، تحقیق محمّد باقر البهبودی، تهران، مکتبة الاسلامیّة.
7 اخطب خوارزم، الحافظ ابوالمؤید الموفق بن احمد، المناقب، تحقیق مالک المحمودی، چاپ دوم: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1414ق.
8 الدیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، تحقیق السید هاشم المیلانی، تهران، دارالاسوة للطباعة و النشر، 1417ق.
9 المجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه اطهار، چاپ سوم: بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
10 الطبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، قم، کتابفروشی مصطفوی.
11 البحرانی، السید هاشم، غایة المرام فی حجة الخصام عن طریق الخاص و العام، تحقیق السید علی عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1422ق.
12 صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی، خصال، ترجمه کمره ای، چاپ هفتم: تهران، کتابفروشی اسلامیه.
13 الطوسی، محمّد بن الحسن، امالی، بغداد، شارع المتبنی، 1384ق.
14 الشامی، جمال الدین یوسف بن حاتم، الدرر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1420ق.
15 العسقلانی، شهاب الدین ابی الفضل احمد بن علی حجر، لسان المیزان، چاپ سوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1406ق
16 الذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقل الرجال، تحقیق علی محمّد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیّه، 1416ق.
17 العقیلی، ابو جعفر محمّد بن عمرو بن موسی، الضعفاء الکبیر، تحقیق عبدالمعطی امین، بیروت، دارالکتب العلمیّه، 1404ق.
18 الطبری، ابو جعفر محمّد بن جریر، تاریخ الطبری المعروف بتاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
19 الهاشمی الخویی، میرزا حبیب اللّه ، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
20 الجوینی، ابراهیم بن محمّد بن المؤید، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین، بیروت، مؤسسة المحمودی.
21 القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، چاپ هشتم: قم، کتابفروشی بصیرتی.
22 الرازی، ابو عبد اللّه محمّد بن عمر بن حسین المشهور بالفخر الرازی، التفسیر الکبیر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
سایت حوزه